جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1)
جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1)
جامعيت شخصيت امام علي(عليه السلام)در طول تاريخ(1)
شخصيت عظيم و گسترده اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) وسيع تر و متنوع تر از آن است که يک مرد بتواند در همه جوانب و نواحي آن وارد شود و توسن انديشه را به جولان آورد. حداکثر آنچه براي يک فرد ميسر است، پرداختن به يک يا چند ناحيه محدود و معين است. يکي از نواحي و جوانب وجود اين شخصيت عظيم، از نظر تأثير او بر روي انسان ها به شکل مثبت يا منفي است. به عبارت ديگر، «جاذبه و دافعه» نيرومند آن حضرت است.
شخصيت افراد از نظر عکس العمل سازي در روح ها و جان ها يکسان نيست؛ به هر نسبت که شخصيت حقيرتر است، کمتر انديشه ها را به خود مشغول مي دارد و در دل ها هيجان و موج ايجاد مي کند و هرچه عظيم تر و نيرومند است، عکس العمل سازتر! شخصيت هاي اين گونه، زياد سر زبان ها مي افتند، موضوع مشاجره ها و مجادله ها مي شوند، سوژه شعر و نقاشي و هنرهاي ديگرواقع مي شوند و قهرمان نوشته ها مي گردند. اين چيزهايي است که درباره امام علي (عليه السلام) به حد اعلا وجود دارد و او از اين نظر، بي رقيب يا بسيار کم رقيب است.
امتياز اساسي امام علي(عليه السلام) و ديگر مرداني که از پرتو حق روشن بوده اند، اين است که افزون بر مشغول داشتن خاطره ها و سرگرم کردن انديشه ها، به دل ها و روح ها، نور و حرارت، عشق و نشاط و ايمان و استحکام مي بخشند.
فيلسوفاني مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، بوعلي و دکارت هم قهرمان تسخير انديشه هايند. رهبران انقلاب هاي اجتماعي و مشايخ عرفان نيز پيرواني گرد خود جمع و گاه آنها را وارد مرحله تسليم مي کنند، اما فيلسوفان، شاگرد مي سازند، نه پيرو، رهبران اجتماعي، پيروان متعصب مي سازند، انسان هاي مهذب، اقطاب و مشايخ عرفان، ارباب تسليم مي سازند، نه مؤمن مجاهد فعال.
در حضرت علي(عليه السلام)، هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابي و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتي از نوع خاصيت پيامبران. مکتب او، هم مکتب عقل و انديشه است و هم مکتبي انقلابي و هم مکتب تسليم و هم مکتب حسن و زيبايي و جذبه و حرکت.
حضرت علي (عليه السلام) پيش از آنکه امام عادل براي ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار کند، خود، شخصاً موجودي متعادل و متوازن بود. کمالات انسانيت را با هم جمع کرده بود. هم انديشه اي عميق و دور رس داشت و هم عواطفي رقيق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت. شب، هنگام عبادت، از ماسوي مي بريد و روز، در متن اجتماع فعاليت مي کرد.
روزها، چشم انسان ها، مواسات و از خودگذشتگي هاي او را مي ديد و گوش هايشان، اندرزها و گفتارهاي حکيمانه اش را مي شنيد و شب، چشم ستارگان، اشک هاي عابدانه اش را مي ديد و گوش آسمان، مناجات هاي عاشقانه اش را مي شنيد. هم مفتي بود و هم حکيم. هم عارف بود و هم رهبر اجتماعي. هم زاهد بود و هم سرباز. هم قاضي بود و هم کارگر. هم خطيب بود و هم نويسنده، حضرت علي (عليه السلام)به تمام معنا يک انسان کامل بود با همه زيبايي هايش.
شما دو تن و همه فرزندان و خانواده ام و هر کس را که وصيت نامه ام به دست او مي رسد به تقواي الهي و رعايت نظم در کارها و اصلاح ميان خودتان سفارش مي کنم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمود: «اصلاح ميان مردم ، برتر از تمام نماز و روزه است و دشمني نکنيد که باعث زوال دين است».
به خويشان خود بنگريد و با آنها رفت و آمد کنيد که خدا محاسبه را بر شما سبک مي کند.
خدا را، خدا را! در مورد يتيمان، رعايت کنيد، گرسنه شان نگه نداريد و در محضر شما، در رنج و خواري نيفتند. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمود: «هر کس يتيمي را سرپرستي کند تا بي نياز شود، خداوند بهشت را بر او واجب مي گرداند».
خدا را، خدا را! در مورد قرآن، مبادا ديگران در عمل بدان از شما پيشي گيرند.
خدا را، خدا را! در مورد همسايگان، پيش نظر داشته باشيد که سفارش شدگان پيامبرتان هستند.
خدا را، خدا را!در مورد نماز، رعايت کنيد که آن، بهتر کردارها و ستون دين شماست.
خدا را، خدا را! در مورد خانه پروردگارتان، تا زماني که باقي هستيد، نبايد از وجود شما خالي باشد که اگر متروک شود، نمي توانيد همتايي براي آن قرار دهيد و کوچک ترين چيز براي کسي که از آن بر مي گردد، آمرزش تمام گناهاني است که پيش از آن مرتکب شده است.
خدا را، خدا را! درباره زکات که آن، خشم پروردگارتان را فرو مي نشاند.
خدا را، خدا را! درباره جهاد، در راه خدا با مال ها و جان هايتان جهاد کنيد. جز اين نيست که دو تن در راه خدا جهاد مي کنند: پيشواي هدايت کننده و کسي که مطيع او و پيرو هدايت اوست.
خدا را، خدا را! درباره ذريه پيامبرتان، رعايت کنيد مبادا پيش روي شما به آن ستم کنند.
خدا را، خدا را! درباره مستمندان و مسکينان پيش چشم آوريد. پس آنان را در زندگي خود سهيم کنيد.
با مردم به نيکويي سخن بگوييد، چنان که خداوند شما را بدان فرموده است، و امر به معروف و نهي از منکر را کنار نگذاريد که در اين صورت، خدا بدان شما را بر شما حاکم مي کند، دعا مي کنيد، ولي اجابت نمي شود.
در کار نيک و پرهيزکاري، يار همديگر باشيد و بر گناه و ستم، همدلي نکنيد.
اصول حکومت حضرت علي (عليه السلام)، مختص او بود و به روش هيچ کدام از خلفاي پيشين، شباهتي نداشت. اصول حکومت وي، از اصل حق محوري، اصل عدالت خواهي، اصل صداقت در سياست و اصل سازش ناپذيري تشکيل يافته بود، اما طبيعي است که اجراي اين اصول، با موانعي روبه رو خواهد شد که از آن جمله، عدم شناخت امام بود؛ زيرا مردم، جايگاه حضرت (عليه السلام) را به عنوان امام نمي شناختند که اگر اين گونه بود، انتخاب وي را 25 سال به تأخير نمي انداختند، اينکه انتخاب امام را به مردم واگذار مي کنند، بدين خاطر است که مثل امام، مثل کعبه است. پس او به دنبال مردم نمي رود، بلکه مردم بايد به سراغ او بيايند و او را بر گزينند. مانع ديگر، کارشکني خواص و افراد شاخصي مانند طلحه، زيبر، عبدالله بن عمر و معاويه بود که البته، اين امري طبيعي بود؛ زيرا با وجود حکومت حق محور علي(عليه السلام)، ديگر جايي براي ويژه خواري و بالانشيني وجود نداشت. افزون بر آن، حسادت و قدرت طلبي عده اي که امام علي (عليه السلام) آنها را سزاوار قدرت نمي ديد، آنها را وادار به مخالفت با حضرت مي کرد.
مانع ديگر، وضع نابسامان جامعه آن روز، پس از 25 سال دوري از حقيقت بود؛ چرا که دنياپرستي، فراموشي سنت هاي پيامبر، انحطاط اخلاقي و بدعت هاي بي شمار در دين، کار را براي اصلاح، سخت دشوار کرده بود. مانع ديگر، کمبود ياران و افراد برجسته اي مانند مالک اشتر، عمار ياسر، محمد بن ابي بکر، هاشم مرقال، عبدالله بديل، زيدبن صوحان، ابن تيهان و خزيمه ي بن ثابت بود؛ زيرا هنگامي که امام هر کدام از اين افراد را از دست مي داد، ديگر جايگزيني براي آنان پيدا نمي کرد. از اين رو، بعد از مدت کوتاهي، علم ناسازگاري ها بالا رفت و مردمي که تحمل عدالت حضرت علي (عليه السلام) برايشان دشوار بود و سال ها بود رسم الهي استقامت و صبر به خاطر حق را فراموش کرده بودند، دچار لغزش شدند.
آناني که دست اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) را فشرده بودند و قول داده بودند مردانه در کنارش ايستادگي کنند، حالا يکي يکي از اطراف حضرت علي (عليه السلام) به بهانه هاي مختلف پراکنده مي شدند و رد پاي بعضي از آنها، در قصر سبز معاويه در شام مشاهده مي شد.
سه گروه مخالف سرسخت، هر کدام به بهانه اي، اميرمؤمنان (عليه السلام) را در تنگنا قرار دادند و حضرت مجبور شد با آنها بجنگد. ناکثين (بيعت شکنان)، قاسطين (منحرفان از دين) و مارقين (خوارج)، سه جنگ بزرگ جمل، صفين و نهروان را برپا کردند.
بدين ترتيب فرصت پنج ساله حکومت امام علي (عليه السلام) به جاي اينکه صرف اصلاح جامعه و تقويت دين و پيشرفت اسلام شود، صرف جنگ با اين عده شد و متأسفانه، بهترين ياران حضرت، در اين جنگ ها به شهادت رسيدند و حضرت علي (عليه السلام) بيش از پيش تنها شد.
بالاخره حضرت اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب (عليه السلام) به دست همين عده (خوارج)، در شب 19 رمضان سال 40 هجري قمري، در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشير ابن ملجم مرادي، مجروح شد و در شب 21 رمضان، در سال 63سالگي، همان طور که از پيامبر شنيده بود، به دست بدترين و شقي ترين مردم به شهادت رسيد.
اميرمؤمنان (عليه السلام) در هنگام ضربت خوردن، اين جمله را بيان فرمود:«بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله فزت و رب الکعبه؛ به نام خدا و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي کعبه که رستگار شدم»(3)
/خ
شخصيت افراد از نظر عکس العمل سازي در روح ها و جان ها يکسان نيست؛ به هر نسبت که شخصيت حقيرتر است، کمتر انديشه ها را به خود مشغول مي دارد و در دل ها هيجان و موج ايجاد مي کند و هرچه عظيم تر و نيرومند است، عکس العمل سازتر! شخصيت هاي اين گونه، زياد سر زبان ها مي افتند، موضوع مشاجره ها و مجادله ها مي شوند، سوژه شعر و نقاشي و هنرهاي ديگرواقع مي شوند و قهرمان نوشته ها مي گردند. اين چيزهايي است که درباره امام علي (عليه السلام) به حد اعلا وجود دارد و او از اين نظر، بي رقيب يا بسيار کم رقيب است.
امتياز اساسي امام علي(عليه السلام) و ديگر مرداني که از پرتو حق روشن بوده اند، اين است که افزون بر مشغول داشتن خاطره ها و سرگرم کردن انديشه ها، به دل ها و روح ها، نور و حرارت، عشق و نشاط و ايمان و استحکام مي بخشند.
فيلسوفاني مانند سقراط، افلاطون، ارسطو، بوعلي و دکارت هم قهرمان تسخير انديشه هايند. رهبران انقلاب هاي اجتماعي و مشايخ عرفان نيز پيرواني گرد خود جمع و گاه آنها را وارد مرحله تسليم مي کنند، اما فيلسوفان، شاگرد مي سازند، نه پيرو، رهبران اجتماعي، پيروان متعصب مي سازند، انسان هاي مهذب، اقطاب و مشايخ عرفان، ارباب تسليم مي سازند، نه مؤمن مجاهد فعال.
در حضرت علي(عليه السلام)، هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابي و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتي از نوع خاصيت پيامبران. مکتب او، هم مکتب عقل و انديشه است و هم مکتبي انقلابي و هم مکتب تسليم و هم مکتب حسن و زيبايي و جذبه و حرکت.
حضرت علي (عليه السلام) پيش از آنکه امام عادل براي ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار کند، خود، شخصاً موجودي متعادل و متوازن بود. کمالات انسانيت را با هم جمع کرده بود. هم انديشه اي عميق و دور رس داشت و هم عواطفي رقيق و سرشار. کمال جسم و کمال روح را توأم داشت. شب، هنگام عبادت، از ماسوي مي بريد و روز، در متن اجتماع فعاليت مي کرد.
روزها، چشم انسان ها، مواسات و از خودگذشتگي هاي او را مي ديد و گوش هايشان، اندرزها و گفتارهاي حکيمانه اش را مي شنيد و شب، چشم ستارگان، اشک هاي عابدانه اش را مي ديد و گوش آسمان، مناجات هاي عاشقانه اش را مي شنيد. هم مفتي بود و هم حکيم. هم عارف بود و هم رهبر اجتماعي. هم زاهد بود و هم سرباز. هم قاضي بود و هم کارگر. هم خطيب بود و هم نويسنده، حضرت علي (عليه السلام)به تمام معنا يک انسان کامل بود با همه زيبايي هايش.
وصيت نامه اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) (2)
شما دو تن و همه فرزندان و خانواده ام و هر کس را که وصيت نامه ام به دست او مي رسد به تقواي الهي و رعايت نظم در کارها و اصلاح ميان خودتان سفارش مي کنم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمود: «اصلاح ميان مردم ، برتر از تمام نماز و روزه است و دشمني نکنيد که باعث زوال دين است».
به خويشان خود بنگريد و با آنها رفت و آمد کنيد که خدا محاسبه را بر شما سبک مي کند.
خدا را، خدا را! در مورد يتيمان، رعايت کنيد، گرسنه شان نگه نداريد و در محضر شما، در رنج و خواري نيفتند. از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که مي فرمود: «هر کس يتيمي را سرپرستي کند تا بي نياز شود، خداوند بهشت را بر او واجب مي گرداند».
خدا را، خدا را! در مورد قرآن، مبادا ديگران در عمل بدان از شما پيشي گيرند.
خدا را، خدا را! در مورد همسايگان، پيش نظر داشته باشيد که سفارش شدگان پيامبرتان هستند.
خدا را، خدا را!در مورد نماز، رعايت کنيد که آن، بهتر کردارها و ستون دين شماست.
خدا را، خدا را! در مورد خانه پروردگارتان، تا زماني که باقي هستيد، نبايد از وجود شما خالي باشد که اگر متروک شود، نمي توانيد همتايي براي آن قرار دهيد و کوچک ترين چيز براي کسي که از آن بر مي گردد، آمرزش تمام گناهاني است که پيش از آن مرتکب شده است.
خدا را، خدا را! درباره زکات که آن، خشم پروردگارتان را فرو مي نشاند.
خدا را، خدا را! درباره جهاد، در راه خدا با مال ها و جان هايتان جهاد کنيد. جز اين نيست که دو تن در راه خدا جهاد مي کنند: پيشواي هدايت کننده و کسي که مطيع او و پيرو هدايت اوست.
خدا را، خدا را! درباره ذريه پيامبرتان، رعايت کنيد مبادا پيش روي شما به آن ستم کنند.
خدا را، خدا را! درباره مستمندان و مسکينان پيش چشم آوريد. پس آنان را در زندگي خود سهيم کنيد.
با مردم به نيکويي سخن بگوييد، چنان که خداوند شما را بدان فرموده است، و امر به معروف و نهي از منکر را کنار نگذاريد که در اين صورت، خدا بدان شما را بر شما حاکم مي کند، دعا مي کنيد، ولي اجابت نمي شود.
در کار نيک و پرهيزکاري، يار همديگر باشيد و بر گناه و ستم، همدلي نکنيد.
حکومت علوي
اصول حکومت حضرت علي (عليه السلام)، مختص او بود و به روش هيچ کدام از خلفاي پيشين، شباهتي نداشت. اصول حکومت وي، از اصل حق محوري، اصل عدالت خواهي، اصل صداقت در سياست و اصل سازش ناپذيري تشکيل يافته بود، اما طبيعي است که اجراي اين اصول، با موانعي روبه رو خواهد شد که از آن جمله، عدم شناخت امام بود؛ زيرا مردم، جايگاه حضرت (عليه السلام) را به عنوان امام نمي شناختند که اگر اين گونه بود، انتخاب وي را 25 سال به تأخير نمي انداختند، اينکه انتخاب امام را به مردم واگذار مي کنند، بدين خاطر است که مثل امام، مثل کعبه است. پس او به دنبال مردم نمي رود، بلکه مردم بايد به سراغ او بيايند و او را بر گزينند. مانع ديگر، کارشکني خواص و افراد شاخصي مانند طلحه، زيبر، عبدالله بن عمر و معاويه بود که البته، اين امري طبيعي بود؛ زيرا با وجود حکومت حق محور علي(عليه السلام)، ديگر جايي براي ويژه خواري و بالانشيني وجود نداشت. افزون بر آن، حسادت و قدرت طلبي عده اي که امام علي (عليه السلام) آنها را سزاوار قدرت نمي ديد، آنها را وادار به مخالفت با حضرت مي کرد.
مانع ديگر، وضع نابسامان جامعه آن روز، پس از 25 سال دوري از حقيقت بود؛ چرا که دنياپرستي، فراموشي سنت هاي پيامبر، انحطاط اخلاقي و بدعت هاي بي شمار در دين، کار را براي اصلاح، سخت دشوار کرده بود. مانع ديگر، کمبود ياران و افراد برجسته اي مانند مالک اشتر، عمار ياسر، محمد بن ابي بکر، هاشم مرقال، عبدالله بديل، زيدبن صوحان، ابن تيهان و خزيمه ي بن ثابت بود؛ زيرا هنگامي که امام هر کدام از اين افراد را از دست مي داد، ديگر جايگزيني براي آنان پيدا نمي کرد. از اين رو، بعد از مدت کوتاهي، علم ناسازگاري ها بالا رفت و مردمي که تحمل عدالت حضرت علي (عليه السلام) برايشان دشوار بود و سال ها بود رسم الهي استقامت و صبر به خاطر حق را فراموش کرده بودند، دچار لغزش شدند.
آناني که دست اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) را فشرده بودند و قول داده بودند مردانه در کنارش ايستادگي کنند، حالا يکي يکي از اطراف حضرت علي (عليه السلام) به بهانه هاي مختلف پراکنده مي شدند و رد پاي بعضي از آنها، در قصر سبز معاويه در شام مشاهده مي شد.
سه گروه مخالف سرسخت، هر کدام به بهانه اي، اميرمؤمنان (عليه السلام) را در تنگنا قرار دادند و حضرت مجبور شد با آنها بجنگد. ناکثين (بيعت شکنان)، قاسطين (منحرفان از دين) و مارقين (خوارج)، سه جنگ بزرگ جمل، صفين و نهروان را برپا کردند.
بدين ترتيب فرصت پنج ساله حکومت امام علي (عليه السلام) به جاي اينکه صرف اصلاح جامعه و تقويت دين و پيشرفت اسلام شود، صرف جنگ با اين عده شد و متأسفانه، بهترين ياران حضرت، در اين جنگ ها به شهادت رسيدند و حضرت علي (عليه السلام) بيش از پيش تنها شد.
بالاخره حضرت اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب (عليه السلام) به دست همين عده (خوارج)، در شب 19 رمضان سال 40 هجري قمري، در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشير ابن ملجم مرادي، مجروح شد و در شب 21 رمضان، در سال 63سالگي، همان طور که از پيامبر شنيده بود، به دست بدترين و شقي ترين مردم به شهادت رسيد.
اميرمؤمنان (عليه السلام) در هنگام ضربت خوردن، اين جمله را بيان فرمود:«بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله فزت و رب الکعبه؛ به نام خدا و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي کعبه که رستگار شدم»(3)
پي نوشت
1-نک:مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي (عليه السلام) ، صص9 - 13.
2-سيد محسن امين، سيره معصومان، ج3.
3-منتهي الآمال، ج1، ص 128.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}